باید تنهاییهایم را با تو قسمت کنم
باید همه عمقی را که در شبهای خیال انگیز با تو بودن یافتم
به همه عالم نوید دهم
تنهاییهایم نقش خیال برانگیز سیبی است که در خواب با تو بودن یافته بودم
نقش چشمه ای از حیات
نقش خالی اندوه در جستجوی معنای بینهایت زندگی
و در عشق
این ابدی ترین کلام موجود نقش تو را یافتم
و با نامت پیوند زدنخدایا
در قیر شب
دیرگاهی است که در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنهای نیست در این تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایهای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدمها
سر بسر افسرده است
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم میبندد
میکنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرحهایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست در این خاموشی
دستها پاها در قیر شب است
سلام نازنین جان
من لینک شما رو گذاشتم
ولی آدرس لوگو شما اشتباه
مثل اینکه از روی کامپیوتر خودتون آدرس دادین
اگه تصحیحش کردین خبرم کنید
موفق باشی
salam weblage jalebi darin be man ham sar bezanin va vasam nazar bedin rasti ba tabadole link che torin ? mamnoon bye
salam nazanin jan
kheyli webloge nazie.
movafagh bashi
شعر قشنگی بود در اوج تاریکی و سیاهی اما تنهایی من از اینم سیاه تره...
سلام
مطالب خوبی داری
امیدوارم روز به روز بهتر بشه
همیشه موفق باشی
اگه عشقت کشید یه سری هم به من بزن